جدول جو
جدول جو

معنی پیر وک - جستجوی لغت در جدول جو

پیر وک
نوعی قورباغه، قورباغه ی پیر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیر زر
تصویر پیر زر
پیر کهن سال، پیر فرتوت
فرهنگ فارسی عمید
(زَ)
در عبارتی از دیوان البسه ظاهراً نام نوعی پارچه است و نیز ممکن است کلمه در معنای اصلی بکار رفته باشد: قرعۀ مسواک بینداختند. رمال خشتکی از جامۀ ماوی بعوض پیروزک سبز برداشت. نظام قاری (دیوان البسه ص 140)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است ازدهستان قیس آباد بخش خوسف شهرستان بیرجند، واقع در23هزارگزی جنوب خوسف و 2هزارگزی خاور راه مالرو عمومی سرچاه، جلگه، گرمسیر، دارای 25 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن اتومبیل رو است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(پُ لِ وِ)
نام کرسی بخش لت از ولایت کائورس نزدیک لت بفرانسه. دارای راه آهن و 1745 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(کَلْ لَ)
ده کوچکی است از بخش نیکشهر شهرستان چاه بهار، واقع در 9هزارگزی خاور نیکشهر، کنار راه مالرو نیکشهر به قصرقند. دارای 5 خانوار. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
دهی جزء دهستان عمارلوی بخش رودبار شهرستان رشت، واقع در جنوب خاوری رودبار و 14هزارگزی جنوب باختر امام، کوهستانی، سردسیر، دارای 750 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات و بنشن و گردوو لبنیات و عسل، شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است، این ده مرکب از دو آبادی است و فاصله آن دو در حدود سه هزار گز است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(اَطْ وَ)
جویندۀ پیر
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند. واقع در 63 هزارگزی جنوب درمیان و4 هزارگزی جنوب شوسۀ درمیان به درح. دامنه، گرمسیر، دارای 14 تن سکنه. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(رِ زَ)
پیر کهن. (آنندراج). پیر کهنسال
لغت نامه دهخدا
(رِ فَ لَ)
کنایه از کوکب زحل است. (برهان)
لغت نامه دهخدا
نام دیگر او ن اپت لم پسر اخیلس و دای دامی، پس از تسخیر تروا آندر ماک بیوۀ هکتر را که اسیر گرفته بودبزنی کرد و چون بیونان بازگشت پادشاهی اپیر را اساس نهاد (از اساطیر یونانی) نیز رجوع به پیروس شود
لغت نامه دهخدا
پادشاه اپیر، مولد حدود 318 قبل از میلاد وی بعلت جنگهائی که باروم کرد مشهورست اما او برخلاف نصایح عاقلانۀ وزیر مشاور خردمند خود موسوم به سیبیاس لشکری به ایطالیا بحرب روم فرستاد و در دو میدان هراکله و آسکولوم (279) پیروز شد و علت فتح او چند مربط فیل بود که در سپاه خویش داشت و رومیان تا آن روز این جانور مهیب را ندیده بودند لیکن در این دو پیروزی تلفات او به اندازه ای بود که چون تبریک فتح به او گفتند به استهزاء پاسخ داد ’برای اینکه یکباره نابود شویم فقط یک فتح دیگر ضرور است’، و ’پیروزی پیرهوس’ برای نمودن پیشرفتی اندک در برابر زیانی بسیار، مثلی سائر شدست، و در جنگ بنوان از رومیان شکست خورد، در هنگام تسخیر آرگز (آرگس) (272 قبل از میلاد) پیر زالی از بام سفالی بر سر وی زد و کشته شد، فوستل دوکولانژ گوید: پادشاه اپیروس بود که چندین بار با رومیان مصاف داد و در هراکلا و آسکولوم آنان را درهم شکست سپس بیونان بازگشت و به اسپارتا حمله برد لکن در آن جنگ شکست یافت و سرانجام درآرگس بدست زنی سالخورده بهلاکت رسید (272 قبل از میلاد)، (ترجمه تمدن قدیم فوستل دوکولانژ ص 468)، شرح حال وی ذیل کلمه پیروس نیز ثبت افتاده است بدانجا رجوع شود
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان دلاور بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار، واقع در 27هزارگزی باختر دشتیاری، کنار راه مالرو دشتیاری به قصرقند، دارای 5 خانوار، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
ثربیه، (مهذب الاسماء)، پیه با، رجوع به پیه با شود
لغت نامه دهخدا
پوست افتاده از مار کلان، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیه وا
تصویر پیه وا
آشی که پیه در آن کنند: ثربیه پیه با
فرهنگ لغت هوشیار
خرپیر خر کهن سال: چه کوشش کند پیر خر زیر بار تو میرو که بر باد پایی سوار. (سعدی) سالخورده نادان کهنسال بیخرد
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه از پدر و مادری سالخورده زاده و بدین سبب ضعیف و زشت باشد: چرا از سرمای کم متالم میشویکمگر پیر زایی، کسی که با موی سفید و بهیئت پیران ترنجیده پوست و زشت بدنیا آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیر زر
تصویر پیر زر
پیر کهنسال، پیر کهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیر زن
تصویر پیر زن
عجوزه، زن کهنسال
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی که در لنگدستمالازار بند یا پارچه ای بندند و از جایی بجایی برند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیر سر
تصویر پیر سر
مو سفید، کهنسال، پیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پری وش
تصویر پری وش
مانند پری، پری وار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر گوک
تصویر پر گوک
عمارت عالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیر وش
تصویر شیر وش
شیر مانند همچون شیر، شجاع متهور
فرهنگ لغت هوشیار
شکمو هله هوله خور
فرهنگ گویش مازندرانی
کشاله ی ران
فرهنگ گویش مازندرانی
پریروز، دو روز پیش
فرهنگ گویش مازندرانی
دو سال پیش
فرهنگ گویش مازندرانی
جلبک برکه
فرهنگ گویش مازندرانی
جلبک برکه
فرهنگ گویش مازندرانی
بیماری که پس از بهبود، بیماری اش باز گشته باشد، از پا افتاده
فرهنگ گویش مازندرانی
از طرف پدر، کسانی که از سوی پدر با هم فامیل باشند
فرهنگ گویش مازندرانی
به طور ماندگار، تا دیر وقت
دیکشنری اردو به فارسی